علی سیناعلی سینا، تا این لحظه: 11 سال و 9 روز سن داره
زندگی مازندگی ما، تا این لحظه: 21 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره

اومدی تا منو به آرزوهام برسونی

30 ماهگیت مبارک

1394/7/28 15:56
نویسنده : ناهید
306 بازدید
اشتراک گذاری

پسر گلم روز به روز بیشتر شخصیتت شکل میگیره. انتخابها و سلایق خاصی داری و گاهی هم شدیدا تو انتخاب دو دلی و کلافه میشی. تو دو هفته اخیر کمی سرماخوردگی و دل درد داشتی و یه روز بیمارستان بودی (11 مهر).

هر انتخابی که به عنوان گزینه مطرح میکنم تو از افعال معکوس استفاده میکنی و من متوجه نمیشم دقیقا چرا اینجور بهونه گیری میکنی.

مثلا میگم پویا نیگاه میکنی یا پلنگ صورتی بذارم...گریه....پلند(گ) صواتی نذار...پواا نذار...بذار باشه...خوب پس همینو نیگا کن...نننننننننه....پلند صواتی بذار....و تا لحظه اخر گریه میکنی و تنها راه نجات من اینه که رها کنم و برم دنبال کار خودم تا تو گریه نکنی...در واقع زمانیکه تنهایی هم بهتر بازی میکنی و هم بهتر کارتون میبینی...ولی من چون از صبح تا غروب ندیدمت از طرفی دلم میخواد با هم باشیم و از طرفی باید خیلی از کارهای خونه رو سر و سامون بدم...

توی ایام محرم هستیم و چن شبه میریم هیئت و شما همون شب اول به طرفه العینی از فاصله 5 متری من که یه ستون بود رفتی پشتش و من ظرف 30ثانیه مکث پا شدم که برت گردونم و دیدم که گم شدی و باور نمیکنی که 20 دقیقه دیوانه وار دنبالت گشتم ...و دست اخر منو صدا کردن گفتن بچه بغل باباشه!!! نگو از پشت همون ستون بصورت نیم خیز و از زیر پرده رفته بودی مردونه!!! و من بدبخت!!!!........و البته تو این 20 دقیقه 2 بار تموم حیاط و بین همه ادمها رو گشتم و به همه نیروهای انتظامات مستقر توی مسیر نشونیتو دادم که یه وقت نری بیرون یا نبرنت!!!...و فک کن توی بغل پدر بیخیال ،مثلا منتظر من بودین...و از قضا گوشیمم هم دست تو بود واسه اینکه بشینی و شیطونی نکنی دادم دستت...و بعدش که فک میکنم میگم خیلی برام عجیبه که چطور حدس نزدم که رفته باشی تو مردونه... و همش فک میکردم کسی تو رو برده یا تو اشتباهی چادر کسیو گرفتی و رفتی بیرون...یعنی اینقد وروجک شدی که من واقعا کم میارم!!

جالبه وقتی پیدات کردم باهات دعوا میکنم چرا از من دور شدی ...کجا رفتی...و سکوت و نیگاههای متعجب ..داشتم برای پدرت تعریف میکردم تو این هیری ویری از بس چشمم به دور و بر بود که شاید علیسینا رو ببینم...گربه پرید زیر پام و من از ترس اینکه یه بچه رفته باشه زیر پای من یه جیغ زدم...بعد همه گفتن نترس گربه بود...که در اونصورت من حتما اگه دیده بودمش سکته میکردم...

تو تازه زبونت باز شد که ..من دربه رو میتشم (گربه رو میکشم) لفته زیر پات تلسیدی!!! نترسیا من دیده(دیگه)پیشتم...من با اینکه هنوز تو شوک بودم خندم گرفته بود...

خلاصه وروجک من تو عزیزترین و با ارزشترین موجود دنیامی...خیلی خیلی از لطف خدا ممنونم که تو رو به من هدیه داد.بودنت دلگرمیمه...بهونه زندگیمه..همه امیدمه...و حتی چن دقیقه بیخبری از تو دیوونم میکنه...

- پدرت کمر درد داشت و من ماساژش میدادم ..شما خیلی با دلسوزی پرسیدی چی شده...و پدرت به شوخی با ناله گفت کمرم درد میکنه...تو در حال ماساژ دادن گفتی  من پیشتم عیب نداره ...امیدوارم که خوب شی....(من دهنم وا مونده بود که این اصطلاح درست بکار بردی)

پسندها (2)

نظرات (2)

مامان آروین
3 آبان 94 11:38
سلام خانومی. ماشاالله علی سینا چه قدر بانمک صحبت می کنه. خدا حفظش کنه براتون.
ماما
29 آذر 94 14:55