علی سیناعلی سینا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره
زندگی مازندگی ما، تا این لحظه: 21 سال و 1 ماه و 19 روز سن داره

اومدی تا منو به آرزوهام برسونی

تولد سه سالگیت مبارک ، نورچشمم.

1395/1/27 13:43
نویسنده : ناهید
248 بازدید
اشتراک گذاری

امسال روز تولدتون (تولد تو و پدرت ) روز جمعه بود و مصادف شده بود با خرید سیسمونی واسه پسر عمه مرضیه ات که البته هنوز نیومده...

از قبل خیلی میونه ات با عمه کوچیکت جور بود و از وقتی باردار شده من همیشه باید مراقب میبودم مثه قبل از سر و کولش بالا نری و نپری تو بغلش..واسه همین کم کم که شکمش دیده شد یه بار بهت گفتم که نی نی عمه رو باید مواظب باشی و سوالات رگباری تو شروع شد...نی نی؟!! نی نی تو(کو)؟  تجاست؟...چرا من نمیبینمش... بعدشم با یه اعتماد به نفسی میگفتی که نی نی عمه منم!!!خخخخخ

تا اینکه کم کم متوجه مساله شدی و از من پرسیدی منم توی دلت بودم؟..تو منو نمیدیدی؟ و ...و...

خلاصه پسرکم کنجکاو و باهوشی...خیلی سریع با آدمهای اطراف مخصوصا خانومها ارتباط میگیری.ولی دریغ از یه ذره حرف شنوی. فقط دوس داری حرف حرف خودت باشه. در کل دونده خیلی خوبی هستی و از دویدن لذت میبری.

هر سال توی فروردین ماه نمیبرمت مهد و امسال که تعطیلات هفته اول عید رو شیراز و یزد بودیم .هفته دوم خونه عزیز سارا بودی و هفته سه و چهار خونه عزیز خاتون ، جالب اینجا بود که اصرار داشتی نبریمت پیش آقاجون و دوست داشتی خونه باباجونی بری.برخلاف وابستگی عاطفی که به آقاجونت داری مثه اینکه تو هم برای مدت زیاد در کنارش احساس آرامش نمیکنی و دلت نمیخواد وقتی من و بابات نیستیم بمونی پیشش.

مسافرت عید امسال خیلی مسافرت خوب و به یادموندنی شد و از هر لحاظ کامل و بی نقص بود مخصوصا که شما توی مسافرت جز اینکه خسته میشدی  و البته بخاطر زیاد بودن پیاده روی ها بهت حق میدادم خسته شده باشی و مثه همیشه فقط از من میخواستی بغلت کنم ، کاری که با همه سختیش من با جون و دل انجام میدادم، باز هم خداروشکر حالت خوب بود و خوش اخلاق بودی و خیلی همکاری کردی.

عزیزم نمیدونم ویژگی سه سالگی اینه که وابستگیهاتون بیشتر میشه یا فقط شما اینطوری .خیلی وابسته شدی و همیشه ازم میخوای من بیام مهد دنبالت. یه بار که تونستم بیام دنبالت همینکه اومدی بغلم کنار گوشم گفتی مامانی من خیلی دوستت دارم.این حرفت شاید به نوعی خوشحالم کنه ولی من مادرم و بالطبع نگرانمم میکنه.

تنها امیدم به خداست. به اینکه همیشه و در همه حال حافظ و نگهبانت باشه چه از لحاظ روحی و عاطفی چه از لحاظ جسمی و معنوی. خدایا ...خدایا...خدایا...سپردمش به خودت.

 

پسندها (5)

نظرات (6)

مامان آروین
13 اردیبهشت 95 8:31
سلام خانومی، تولد علی سینای عزیزمون رو تبریک می گم. امیدوارم همیشه در کنار شما شاد و سلامت باشه.
مامان امیرعلی
3 خرداد 95 11:38
سلام عزیزم از آشناییتون خوشبختم...من ساکن شیرازم...خدا پسر گلت رو حفظ کنه.شاد و سالم باشید.
کیان
10 خرداد 95 15:14
به به آقا سینا گل سلام اصلا یهت نمیاد کلسیمت کم باشه شیر پسر خدمتتون عرض کنم که نه خاله من یک بار آزمایش دادم همه ویتامینای بدنم بالای رنج نرمال بود آخه یک دکتر دارم که معروفه از همون اول تموم بچه هارو میبنده به انواع اقسام ویتامین فکرشو بکنید الان دارم قرص آرژنین می خورم که مخصوص بدنسازهاستبه امید اینکه یک روز رضا زاده بشم تا حالا که معجزه خیلی خاصی ندیدم ولی خوب حد اقلش اینه که تاحالا به اون صورت مریض نشدم. شربت کلسیکر شربت خوبیه به جز اون داروهای مشابه دیگه هم هست که قیلا می خوردم تو صفح های قدیمی وبلاگ بگردید حتمی پیدا میکنید. راستی دکتر گفته اگه مزه اش رو دوست نداشته باشیم میشه با آب میوه و یا شیر خشک هم مخلوطش کرد با اگه سوالی بود در خدمتتون هستم آخه من تمام مکملهای بازار رو تست کردم
کیان
16 خرداد 95 11:46
سینا جون سلام مجدد خوبی. به به شربت سانستول بابایی یاد نی نی گرهای خودش افتاد آخه بچه که بود از این شربت می خورد. ما نشنیدیم که کلسیوم باعث پوسه شدن انگشت بشه بر عکس کلسیوم و اومگا3 باعث بهبود این مشکل میشه. دکتر آرژنین رو برای بلند شدن قد من داده ولی شاید ماهیچه ساز هم باشه . شما غذا تو خوب بخور که دوباره قوی بشی آخ که چقدر ما بچه ها این پدر مادر هارو حرص میدیم تا بزرگ بشیم . این بچه روستایی هارو دیدی که نه غذای درست حسابی می خورند نه مکمل ولی با این حال مثل تنه درخت سفت و محکم هستند
کیان
26 خرداد 95 14:08
سینا جون به مامانی بگو وقت کرد وبلاگتو آپدیت کنه عکسهای جدیدتم ببینیم داداشی
بهار مامانی شایلین عسلی
28 مرداد 95 9:10
سلام ناهیـــــــــــــــد جوون وای ممنونم عزیزم که بهموووون سرزدی ی دنیــــــــــــــــــا متشکرم موفق باشی گلم ببوسیـــــــــــــــد سینا جونوووووو