علی سیناعلی سینا، تا این لحظه: 11 سال و 18 روز سن داره
زندگی مازندگی ما، تا این لحظه: 21 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره

اومدی تا منو به آرزوهام برسونی

فقط ده روز تا تولد دو سالگی

1394/1/16 11:24
نویسنده : ناهید
150 بازدید
اشتراک گذاری

امروز 16 فروردینه خیلی خوشحال شدم از اینکه میتونم تا روز تولدت از پاس شیر استفاده کنم و روزای آخری که میتونم زودتر بیام پیشت بیشتر شدن.از 18 اسفند به بعد مامانی نیومد سر کار بخاطر اینکه برای دل دردای شما تشخیص مالروتاسیون دادن و جراحی داشتی..و مامان تو این مدت مرد و زنده شد..و الان خیلی خدارو شکر میکنم که روزای سخت تموم شدن و توئه وروجک مثه قبلا داری بازی و شیطونی میکنی و زبون میریزی.

خدا میدونه هنوزم نگران عوارض عمل هستم و شبی نیس که فکر و خیال نزنه به سرم! الان هم موندم کی از شیر بگیرمت چون برنامه قبلیم که عید بود به خاطر بیماریت عقب افتاد.

این روزها تو دید و بازدیدها بازم شیطنت کردی و شیرین زبونی و همچنان داره به تعداد فالوئرهات اضافه میشه... خیلی کنجکاوی و مدام داری سوال میپرسی. هر چیزیو یه بار بهت بگیم ضبط میکنی و تکرار میکنی!

دوست داشتنیه من کمی بیقراری و تصمیم گرفتم پیش یه متخصص تغذیه ببرمت تا اگه مشکل از کمبود ویتامین هس بهتر شی. تا آخر فروردین قراره خونه پدربزرگا بمونی و از ماه بعد بری مهد!

علاوه بر اسم من و بابا ، اسم عمه ها و خاله ها و داییا،اسم عزیز جونیا رو یاد گرفتی و اونارو به اسم میگی.و وقتایی که خونه ای با اسمایی که بلدی آواز میخونی..و من دلم ضعف میره واسه لحن ادا کردنت.

از وقتی مرخص شدی ( 27 اسفند) اسم و فامیلتو پشت سرهم ادا میکنی و هر بار به فامیلیت صدات میکنم واکنش نشون میدی .

دیشب خونه داییت به ثنا میگفتی من اونو(توپ) دوس دارم به من میدی؟!...من گاهی میمونم کی اینا رو یاد گرفتی!!! واقعا همه چیزایی که منو شگفت زده میکنه یادم نمیمونه!!ولی تقریبا همه شگفت زده میشن از حرفات:ی مثلا دیشب راجع به صدرا به زندایی گفتی چشماش آبیه...و دهن هممون وامونده بود که چه دقت و توجهی داری!!

در حال حاضر شدیدا حس مالکیتت قویه..ولی میفهمی که وقتی از خونه کسی میاییم بیرون وسایلشونو پس بدی!

اگه بچه ای رو بغل کنم(صدرا یا ارشیا) گریه میکنی که بذارش زمین و اگه بهشون خوراکی بدم سعی میکنی ازشون بگیری..البته با صحبت کردن قانع میشی(یا حواست پرت میشه).

وقتایی هم که وسط حرفت حرفی بزنیم با مکث و تحکم میگی...دارم صحبت میکنم!!!!! یا بابا داره صحبت میکنه...

به بابات میگی: باباش بغلش کن...یا ..بچه رو بگیر در حالی که دستات بازه واسه بغل...(بوس)

هنوز برنامه ای واسه تولدت نچیدیم و ممکنه یه تولد سه نفره بگیریم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)