علی سیناعلی سینا، تا این لحظه: 11 سال و 17 روز سن داره
زندگی مازندگی ما، تا این لحظه: 21 سال و 2 ماه و 22 روز سن داره

اومدی تا منو به آرزوهام برسونی

2 سال و 23 روزگی

1394/2/19 11:42
نویسنده : ناهید
183 بازدید
اشتراک گذاری

سلام...به پسر گلم...به وروجک مامان

خیلی شیرین شدی...از وقتی به حرف اومدی انگار یه هو قد یه بچه 4-5 ساله میفهمی!!! البته میدونم کمی اغراق آمیزه ولی حداقل بعضی از کارهات باعث این تصور میشه...

13 رجب(11 و 12 اردیبهشت) امسال زیارت امام رضا بودیم. و از قبل تصمیم داشتم بعد از زیارت و کمک خواهی از امام رضا (ع) تو رو از شیر بگیرم.

- دیروز خطاب به پدرت : 3 بار پدرتو به اسم کوچیک صدا کردی و اون قبلا بهت گفته بود که حتما بهش بگی بابا..و تو وقتی دیدی جواب نمیده متوجه علتش شدی و اینبار گفتی بابا ... بابا هم با اشتیاق گفت جااانم!! تو هم انگار اصل حرفتو یادت رفته باشه...با شیطنت و درحالیکه انگشتتو بالا آوردی با تاکید بهش گفتی.."فقققط مرتضی.."

من از خنده مرده بودم که تویه فسقلی باباتو سرکار میذاری!!!!

- 2-3 روز قبل خونه آقاجونشون در حالیکه تو بغل آقاجون بودی براش میخوندی: "عزییز دلمی (عزیز دل مامانی)...گل پسرمی!!!" و باز من از اینکه جملات احساسی منو وقتی احساساتی میشی به بقیه میگی خندم گرفته بود.

- عکس بارگاه آقا امار رضا رو نشون میدم میگم کجاست...؟ میگی این رضائه....بوس تدم(کردم) ..بازم میریم؟

قربون دلت برم انشالا همیشه دوستدار اهل بیت باشی پسرم...(ماجرای بووس کردنو برای همه تعریف میکردی)

-دیروز عدسی داشتیم و شما خیلی رغبت نداشتی من ازت خواستم با نون بخوری بعد از کلی بازی کردن با غذات بالاخره یه تیکشو با نون خوردی و بعدش به من گفتی "با نون خوشمزه تره ها..."

- گاهی ساده ترین حرفات باعث تعجبم میشه چون همراهش بادی لنگویج داری و احساستو خیلی خوب منتقل میکنی!!!

- جدیدا که مجبوری بیشتر تو بغل بابات بخوابی اغلب با داستان میخوابونتت و عادت کردی بین روز هم میای بهش گیر میدی که بابا داستان بگو..تموم که شد.."حالا یکی دیگه بگو..یه داستان دیگه"

- یه بازی جدید هم یاد گرفتی وقتی ازت میپرسیم آقاجون چی میگه؟..جواب میدی..میگه پسرمو بگردم...یا

عمه مرضی چی میگه ..ج:میگه عمه طلای منی.....یا عزیز چی میگی...یا هر کی تیکه کلامشو میگی..

- سابقه علاقه پسرم به فیل به تقریبا 18 ماهگیش برمیگرده و این علاقه به حدی بوده که نزدیک به 4-5 تا اسباب بازی و عروسک فیل به همراه تعداد زیادی کتاب با عکس و شخصیت فیل براش خریدیم..در حالیکه تا حالا میگفته"میل" و تازگی همه "ف " ها رو میگه "پ" یعنی میگی پیل...سپید...(پارسی را پاس بداریم)...

فعلا پروسه شیر گرفتن داره سخت پیش میره امیدوارم بدون آسیب روحی بتونم از شیر بگیرمت...

 

پسندها (1)

نظرات (3)

♥ایدا♥
3 خرداد 94 15:25
سلام خاله جونم من توی جشنواره نی نی وبلاگ شرکت کردم یک درخواستی ازتون دارم لطفا عدد ۷ رو به سامانه ۱۰۰۰۸۹۱۰۱۰ بفرستید ممنونتون میشم
مامان آروین
11 خرداد 94 8:51
سلام عزیزم مرسی به ما سر زدی. اگه دوست داری تبادل لینک داشته باشیم. راستی من از آروین کلی عکس می گیرم فقط چند تاش به درد می خوره. حوصله می خواد باید کلی عکس بگیری.
مامان آروین
19 خرداد 94 7:35
سلام عزیزم. این که نوشته بودی پسرت رو از شیر گرفتی و لجباز شده، یاد وقتی افتادم که یک هفته ای مریض شدم و برای این که آروین نگیره بهش کمتر نزدیک می شدم. رفتار آروینم نسبت به من تغییر کرده بود. ولی الان خوب شده. بچه ها فکر می کنن از محبتمون بهشون کم شده و این نیاز به زمان داره ولی با محبتی که بهش می کنی خوب می شه مطمئن باش. در مورد پروسه پوشک گیری هم، پارسال تابستون مادر شوهرم گاهی بازش می ذاشت. امسال هم مادرشوهرم و مامانم صبح آروین رو باز می ذاشتن ولی هر نیم ساعت می بردنش دستشویی. من مخالف بودم چون می گفتم این جوری بچه احساس ببخشید ادرار داشتن دیگه نداره. یک روز کامل بازش گذاشتم تا خودش بگه. خدا رو شکر فقط یه کوچولو فرش کثیف شد چون تا کمی از جیشش می یومد می گفت جیش دارم. خلاصه بعد اون روز پوشک می کردم ولی هر از گاهی بهش یادآوری می کردم که جیش داشت بگه. خدا رو شکر با این که پوشک بود جیشش رو می گفت و این شد که حدود یک ماه با این که پوشک بود ولی در پوشک جیش نمی کرد. الانم که باز می ذارمش. البته فکر کنم تلاش های مامان اینا و هر نیم ساعت بردنش به دستشویی هم در یادگیریش خوب بوده. امیدوارم موفق باشی دوست من.