ماه رمضون
سلام
پسر کوچولوی من اینروزها خیلی بهونه گیر شده. خوب غذا نمیخوره خوب نمیخوابه .برای غذا خوردنش باید تا 3-4 ساعت هیچی بهش ندم شاید یه کمی غذا بخوره و برای خوابیدنش من و باباش به نوبت داستان بگیم و لالایی بخونیم تا کم کم خسته بشه و بعد از کلی بهونه گیری بخوابه..
البته روزی 2-3 تا شیشه شیر میخوری ولی باز هم بهونه میگیری که "جی .جی" میخوام.نمیدونم چرا یادت نمیره..خیلی مراعات میکنم و لباسهای باز هم تنم نمیکنم...ولی متاسفانه وقتی بیقرار میشی...گیر میدی و دل منو میسوزونی...اغلب سعی میکنم سرتو گرم کنم یا خوراکی یا شیر بهت بدم ...تا شاید از سرت بیفته...
بابایی گاهی باهات بازی میکنه که یادت بره و گاهی اونم شروع میکنه به غر زدن...
در مورد جیش هم تازه دو هفته اس که به مهدت گفتم همکاری کنن و پوشکت نکنن..چند روزی که تو مهد بدون پوشک بودی خیلی خوب بود..تو خونه همش جیشتو میگفتی..ولی به محض اینکه مهد گیر داد که حتما شورت آموزشی پاش کن..و من اجبارا اینکارو کردم باز جیشتو یه در میون میگی...
نمیدونم توی مهد مشکلی داری یا چیه که مدتیه از خواب با گریه های ناگهانی و طولانی بیدار میشی و هر چی باهات حرف میزنم تا آروم شی...با جملات نا مفهوم ..و با لجبازی به گریه ات ادامه میدی
یه روز نزدیک یک ساعت گریه کردی!! و من خیلی غصه میخورم..با مهد مطرح میکنم اونا میگن توی مهد خیلی بچه خوبی هستی و مدام از شیرین زبونیات میگن...و لا غیر!!
من به یه مورد شک دارم...اونم اینه که چند وقته آقاجونت مریضه و تحویلت نمیگیره...کلا کمتر میریم ولی وقتی هم میریم اونجا خیلی بهت توجه نمیکنه ..بدیش هم اینه که یه زمانی زیادی بهت توجه نشون داده و الان شاید همینا آزارت میده....چون از هر 5 تا حرفی که میزنی حتما یکیش آقاجونه!!
تو شبهای قدر خیلی برای تو و خودمون دعا کردم..برای سلامتیت و عاقبت به خیریت و برای اینکه برای رشد و کمال پسر کوچولوم ، خدا یه قدرت و توانایی به لطف خودش به من بده تا کوتاهی نکنم و روح و جسمت تشنه محبت یا تربیت نمونه..
عزیزم از اول ماه رمضون ساعت 2 عصر، روزی نیم ساعت مرخصی گرفتم تا تو رو برسونم خونه و برگردم...ولی ظاهرا بابایی دیگه نمیتونه تو رو برداره و من باید دنبال یه مهد باشم که تا ساعت 4 نگهت دارن...و اینم اضافه شده به نگرانیهای دیگم...
منتظر کمک و لطف خدا هستم!....