دو سال و نه ماهگی
امروز که مطلبو مینویسم نزدیک به یکماهه که خودت داوطلبانه و بدون درصدی خطا جیشت رو میگی . من و پدرت توی تعجب اینیم که چرا چند روز قبلش طوری برخورد میکردی که انگار اصلا توی باغ نیستی!!!!!
راستش خیلی خدا رو شکر میکنم ..خیلی.... هر شب موقع خواب ذهنم درگیر این بود که به چه راهی از جیش بندازمت وقتی هیچ جوری همکاری نمیکردی.
باورش واسه خودمم سخته ..آخه روز قبلش با نا امیدی و در حالیکه از خدا کمک میخواستم این مرحله خطیر رو پشت سر بذارم ، برات یه بسته بزرگ پوشک خریدم و با اینکه بازش کردم حتی یه دونشو هم استفاده نکردی.
و الان به این فک میکنم که یه هو چی شد اینجوری شد....و در هر حال خدا رو شکر. گاهی مسائل به ظاهر پیش پا افتاده خواب از چشمامون میگیرن. خدا کنه همه مشکلات مربوط به تو همینجوری حل بشه...
دل دردای پاییز و زمستونت...آلرژی هات...بد غذا بودنت و از همه مهمتر تربیتت...خدایا هیچوقت از کمکت ما رو بی نصیب نذار.
با اینکه زود به حرف اومدی و انتخاب جملاتت نه برای منی که مادرتم بلکه برای همه خیلی جالب توجه بوده ، ولی خیلی شیرین حرف میزنی هنوز "ر" رو "ل" میگی ...و خود "گ" رو هم "د" تلفظ میکنی. قربونت برم نفسم.
یه مدتیه خیلی از اینکه موقع برگشت از مهد، بابات میاد دنبالت و دو ساعتی تو خونه با اونی دلخوری و به من میگی من و بابا تنهای تنهاییم(!!!) و تو سر کاری! چرا "تو" نمیای دنبالم مامان النا میاد دنبالش!!!!
این هفته 29 دی عقد کنون خالته و تو از شب بله برون (10 دی) همش میگی خاله علوس شده!!!