علی سیناعلی سینا، تا این لحظه: 11 سال و 18 روز سن داره
زندگی مازندگی ما، تا این لحظه: 21 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره

اومدی تا منو به آرزوهام برسونی

هفته آخر 19ماهگی و شروع 20 ماهگی

1393/9/29 9:04
نویسنده : ناهید
163 بازدید
اشتراک گذاری

شنبه 22 آذر اربعین بود و شبشو تا صبح نخوابیدی و دل درد و تهوع شدیدی داشتی...صبح وقتی خواستم مرخصی بگیرم مدیرم گفت کار داره... بعدش بردیمت دکتر که اونموقع صبح بعد از سرچ بیمارستانها و کلینیکها ...پیش یه دکتری که خیلی هم قبولش نداشتیم بردیمت..اونم یه آمپول ضد تهوع داد و گفت بهت فقط مایعات با حجم کم بدیم...منم دیدم پیشت باشم همش شیر میخوای و بعدش بالا میاری ..گذاشتمت خونه عزیز سارا و رفتم سر کار...خیلی نگران بودم و همش زنگ میزدم...و قبل از پایان ساعت کاری اومدم پیشت ...دوشنبه هم نبردمت مهد تا حالت کاملا خوب شه ولی حالت بد تر شد و مجبور شدیم تو بیمارستان امیر(با دستور دکتر امین بیدختی) بستریت کنیم...بعد از کلی بیقراری و گریه نزدیک ساعت 6-7 عصر تازه متوجه سوختگی پات شدم که اصن معلوم نبود کی این بلا رو سرت آورده!! اینقد دلم سوخت که مطمئنم هیچوقت از باعث و بانیش نمیگذرم...

تا چهارشنبه ساعت 14:00 بستری بودی و بعدش همش خونمون رفت و آمد بود ...شب اول این عزیز و دایی شون فرداشب اون عزیز و عمه ها...و این وسط من بودم خستگی بیمارستان و مهمونداری و غصه و نگرانی واسه تو که مبادا باز بلایی سرت بیاد.

الانم شنبه 29 آذر و من بردمت مهد با غصه و نگرانی دوصدچندان....چند شبه از خدا یه کمک خوب واسه بزرگ کردنه تو خواستم...من واقعا کم آوردم...کار و زندگی با مشکلاتش که اصلا کمکی که ندارم هیچ...از هرکی هم کمک خواستیم بدتر کارمون زیاد شد. الانم با گردن درد و دست درد دارم اینارو مینویسم.

پسندها (1)

نظرات (1)

مامان عاطفه
14 دی 93 10:10
سلاااااام اول از همه بیست ماهگی علی جووون مبارک باشههه ای خداااااااااا امان از دست این ویروس جدید منم چند روزیدچارش شدم ولی بچه خیلی سخته خدا رو شکر که به خیر گذشته امیدوارم دیگه مسیرتون به بیمارستان نخوره روی ماهه گل پسرو ببوسین از طرف من ....... قربونت برم عزیزم...ممنونم...شما هم خسته نباشی با اینهمه زحمتی که برای مادر نمونه بودن میکشی...انشالا هیچوقت هیچ بچه ای مریض نشه...هم واسه بچه سخته هم مادر خیلی استرس بدی داره